و اینک حکایت 43 نفر (70 سال پس از 53 نفر)
70 سال گذشت از دورانی که رضا شاه، گروهی از روشنفکران جوان و میان سال مارکسیست ایرانِ آن زمان را بازداشت کرده و به حبس بلند مدت محکوم کرد. گروهی که بعدها به نام 53 نفر ملقب گشت و نظامی که در تاریخ به خاطر برخوردهای این چنینی، نظام استبداد و دیکتاتوری نام گرفت.
شاید این نخستین سرکوب از سرکوبهای استبدادی بدان شکل مشخص، با آن حجم از افرادی با گرایشات سیاسی و فکری خاص بود که در تاریخ ایران اتفاق می افتاد. 53 نفری که به جرم روشنفکری محکوم می شدند.
پس از آن جریان و سقوط رضاشاه و سپس ظهور و سقوط فرزند دیکتاتورش محمدرضا شاه، فریاد آزادی خواهی جامعه ایران که با ریخته شدن خون بسیاری از آنان همراه بود، به ظهور جمهوری اسلامی انجامید. حکومتی که با داعیه بسترسازی جامعهای آزاد و مستقل( با شعار استقلال، آزادی) بر سر کار آمد، و همراه با آن فریاد دیکتاتوری و استبدادی بودن حکومت های پیشین راسر می داد، و نیز این که ایران آزادترین کشور دنیاست و...... لیکن همین حکومت ما را با حکایتی مشابه آن چه 70 سال پیش با نام سرکوب رضاخانی انجام گرفت رودرو ساخته است: حکایت( یا حماسه) 43 نفر.
43 نفر دانشجوی آزادی خواه و برابری طلبی که به جرم فریاد زدن انسانیت در روزی که متعلق به خودشان است، بازداشت شده و در این بین دانشجویان ساکن تهران به زندان اوین منتقل شدند. حال به سرعت این پرسش در ذهن شکل می گیرد: آنانی که بر طبل دیکتاتوری بودن رضاخان می کوبند چقدر آزادی نصیب جامعه کردهاند که پس از 70 سال همان حکایت سرکوب را تکرار می کنند؟
این قصه تکرار سرکوب آزادیهای فکری و سیاسی در ایران تا به کی و تا چه حکومتهای دیگری ادامه خواهد یافت؟
قطعاً پاسخ به این پرسش به میزان انسجام و اتحادِ گروهها و قشرهای روشنفکری سیاسی جامعه و نیز عموم مردمی که دغدغهی آزادی خواهی و برابری طلبی دارند بر می گردد که چه پاسخی به سرکوبهای این چنینی بدهند، چرا که سکوت در این گونه مواقع عملاً به معنای تایید این گونه برخوردهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر