اما گویا این همه درس عبرتی نشد تا رفتاری چنان فجیع را برای همیشه مانع شود. چند سال گذشت و به زهرا کاظمی برخورد جسم سخت با سرش!! را نسبت دادند. نسبتی آن قدر مضحک که باعث می شود بعد از چهار سال پرونده مجددا به جریان بیافتد.
به محمود صالحی کارگر اتحادیه خبازان سقز حتی در حالت اغما!! هم مرخصی داده نمی شود. او در تلاش بوده که مراسم اول ماه مه – روزجهانی کارگر را – در سقز به صورتی مستقل برگزار کند.
در همان مراسم پوینده و مختاری هم دانشجویان آزادی خواه و برابری طلبی که حضور داشتند آزادی کارگران و دانشجویان دربند را فریاد کرده بودند.
امسال قرار بود این دانشجویان مراسم مستقل 16 آذر را به خاطر مصادف شدن آن روز با جمعه در روز سه شنبه 13 آذر برگزار کنند. اما درست همان یک شنبه بود که موج دستگیریها گسترش بی سابقه ای یافت. آن قدر بی سابقه که تا روز سه شنبه بیش از سی تن از دانشجویان به اشکال مختلف دستگیر شده بودند.
زمان گذشت و پیگیری خانواده ها از همان شب آغاز شد. آنها عمدتا از طریق دوست و آشنای فرزندانشان از این دستگیریها مطلع می شدند. چرا که ماموران امنیتی خود را موظف نمی دانستنند با خانواده ها تماس بگیرند. خوب! لابد خودشان فرزندی نداشتند یا از اضطراب مادرانه چیزی نشنیده بودند.
زمان گذشت اما خانواده ها نمی توانستند و نمی توانند به غیاب فرزندانشان عادت کنند. این زخمی نیست که کهنه بشود. تولد فرزند دلبندِ دربند یا احیانا تولد این یکی که آزاد است ولی نمی تواند از آزادیش لذتی ببرد وقتی که خواهر یا برادرش در بند است، هر نگاه به چوب رختی که کسی از آن لباسی برنمیدارد تا به تن کند، هر غذای لذیذی که در غیاب آن عزیز تو بی مزه می شود، اینها و دهها یاد مشابه، مادر، خواهر، همسر و همه را وامیدارد که هرروز از این جا به آن جا بروند، امروز این کمیسیون در مجلس، فردا قوه قضاییه پس فردا رفتن به دفتر دکتر زرافشان وکیل دانشجوها روز دیگر استمداد از برنده جایزه نوبل صلح تا از نفوذش در جهت آزادی بی قید و شرط عزیزانشان استفاده کند. چرا که همه متفق القول می دانند جرمی مرتکب نشده اند.
چند روز بعد در شب یلدا سوز و سرما را به جان می خرند و وقتی که درخواست ملاقات عزیزان بی گناهشان بی پاسخ می ماند مقابل مخوف ترین جای شهریعنی زندان اوین به یاد عزیزان پشت دیوارشان شمع روشن میکنند. مقابل زندانی که امیدوار بودند پس از انقلاب 57 به موزه ای بدل شود برای نشان دادن زشتی های رژیم ستم شاهی نه دیواری مانع میان آنان و عزیزانشان.
اما مگر خواست این دانشجویان چه بود و چه مواردی را در آن روز مطرح کرده بودند؟ نگاهی به پلاکلاردها و شعارهای آنان پاسخ سوال ما را می دهد: مخالفت با حمله ی نظامی و تحریم اقتصادی؛ خواست تشکل های مستقل و واقعی اجتماعی؛ مخالفت با طرح هایی چون سهمیه بندی بنزین که معیشت مردم را تهدید می کند؛ تلاش در جهت پیوند جنبش دانشجویی با جنبش های کارگری و زنان. جالب آن که در این بین حتی یک مورد هم دال بر معاند بودن آنان نمی توان یافت. اما ظاهرا هنوز عوامل خود سر در وزارت اطلاعات کم نیستند و در واقع آن قدر قدرتمندند که می توانند بیانیه این وزارت خانه را رأساً بنویسند و به دانشجویان بزرگترین دانشگاه کشور همراه داشتن تیروکمان!! و کتب ضاله!! را نسبت دهند. شاید وقت آن رسیده که کل حاکمیت با تبرئه کلیه دانشجویان از تکرار سناریوهای بی اساس پیشین دست بردارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر