از همان شبِ شروع بازداشتها، خانوادههایی که خبردار شدند اقدام به پی گیری وضعیت فرزندانشان کردند. کلانتری 148 اظهار بی اطلاعی و توصیه به مراجعه به دفتراماکن میدان نیلوفر کرد. آنها نیز به همین نحو توصیه به مراجعه به ادارهی منکرات خیابان وزرا کردند(زیرا معتقد بودند تمام دختران پس از دستگیری به آن مکان منتقل می شوند) و در آنجا نیز خانوادهها باز هم با اظهار بی اطلاعی مامور شیفت مواجه شدند. و طبق توصیهی آنها به ادارهی آگاهی تهران بزرگ مراجعه کردند در آن جا هم هیچ جوابی برایشان نداشتند. وتوصیه کردند برای پی گیری بیشتر به ادارهی پلیس امنیت عمومی در خیابان عشرت آباد مراجعه کنند چرا که آنها حتما از وضعیت دستگیرشدگان مطلعند. پس از مراجعه به ادارهی پلیس امنیت عمومی و نگرفتن هیچ گونه جوابِ مشخصی، دستِ خالی به خانهها بازگشته تا باقی پی گیری را روز بعد(دوشتبه) انجام دهند. روز دوشنبه به دفتر پی گیری مراجعه کرده که آن ها نیز اظهار بی اطلاعی کردند. سپس مجدداً به دفتر پلیس امنیت عمومی مراجعه کردند و بازهم نتیجه نگرفتند. همان روز به دفتر حراست دانشگاه نیز مراجعه کردند و مثل همیشه با بی اطلاعی آن ها مواجه شدند.
در انتهای روز دوشنبه احسان آزادبر پس از 30 ساعت دستگیری آزاد شد، و خبر داد که همه در بند 209 اوین بوده اند ولی همچنان هیچ مقام رسمی دستگیری بچهها راتایید نکرده.
با توجه به این اخبار، خانوادهها به درب زندان اوین مراجعه کردند. درآن جا گفته شد بدون نامهی اجازهی ملاقات از طرف دادگاه انقلاب امکان ملاقات با دستگیرشدگان وجود ندارد.
پس از آن همگی به دادسرای دادگاه انقلاب واقع در خیابان معلم مراجعه کردند و پس از پی گیری های مکرر، مامورین دادگاه انقلاب اعلام کردند که اسامی این افراد را ندارند، پس هنوز بازجویی ها به اتمام نرسیده و پروندهی بچه ها هنوز دادگاهی نشده. گفتند بروید به منزلهایتان، خودشان خبرتان می کنند. دراین بین خبر خوشحال کنندهی برگزاری هر چه با شکوه تر مراسم 16 آذر در روز سه شنبه در دانشگاه تهران و در فضای خفقان آور نیروهای امنیتی، به رغم موج وحشیانهی دستگیری ها دلگرمی عمیقی به خانوادهها داد و آنها را در پی گیری وضعیت فرزندانشان که تحت فشار بودند مصمم تر کرد.
کم کم تعداد بیشتری از خانواده های زندانیان به هستهی اولیه ملحق می شدند و تعداد بیشتری به همراه هم به مراکز مختلف مراجعه می کردند.
خانوادهها در دو روز آینده یعنی چهارشنبه و پنج شنبه نیز هم چنان بین اوین و دادگاه انقلاب درحال رفت و آمدی بی نتیجه بودند و نگرانی آنها روز به روز فزونی می گرفت. عصر روز چهارشنبه خانواده ها با دکتر رزافشان ملاقات کردند و از ایشان تقاضای همکاری کردند و همان طور که انتظار می رفت، آقای زرافشان هم دست آنها را به گرمی فشرد و قول همکاری و مشاوره به آنها داد.
روز جمعه پس از مراجعهی مجدد به زندان اوین و پافشاریِ زیاد مبنی بر گرفتن اطلاع موثق از فرزندانشان، بالاخره زندان اوین به این خانواده های رنجور و خسته پاسخ داد که فرزندانشان در آن مکان مقدس بازداشت می باشند، و همهی آن ها ممنوع الملاقات هستند.سرانجام پس از یک هفته برای آن افراد سردرگم مشخص شد که فرزندانشان توسط کسی جز دولت جمهوری اسلامی ربوده نشده اند. و طبق درخواست یکی از زندانیان دختر مقداری پول برایشان ارسال شد.روز شنبه با مراجعهی مجدد به دادگاه انقلاب و سرو صدای زیاد در آن جا فردی از طبقات بالاتر آمد تا جواب این خانواده های نگران را بدهد. فردی که از طرف قاضی پرونده پاسخگو بود اعلام کرد: فرزندان شما تحت بازجویی هستند و ممنوع الملاقات و ممنوع التلفن هستند، و بازجویی ها ادامه خواهد داشت تا زمانی که کلیهی اطلاعات را از آن ها گرفته باشند، و امکان دارد برای گرفتن پاسخ یک سوال 91 روز هر کدام از فرزندانتان را در بازداشت نگه دارند زیرا قانون چنین حقی برای بازچوی خود قایل است. مادریکی از بچه ها که بسیار نارحت و از این پاسخ غیر مسولانه دادگاه منقلب شده بود با عصبانیت درخواست پاسخی روشن کرد. مامور دادگاه به ایشان گفت شما حق ندارید سر و صدا درست کنید، و او نیز جواب داد به قاضی پرونده بگویید بیاید سرِمن داد بزند، به من سیلی زند، ولی به من پاسخ دهد. ناراحتی او بیشتر افراد را شدیدا تحت تاثیر قرار داد، ولی فراموش کرده بودیم که جمهوری اسلامی از کسانی برای ادارهی امور استفاده می کند که نه مفهوم انسانیت نه مفهوم محبت نه مفهوم عشق را بدانند، کسانی که روزی به راحتی و با سربلندی ناب ترین فرزندان این آب و خاک را به مسلخ بردند و در همان حال با نهایت آرامش هم سر بر بالش می گذاشتند.
در انتهای روز دوشنبه احسان آزادبر پس از 30 ساعت دستگیری آزاد شد، و خبر داد که همه در بند 209 اوین بوده اند ولی همچنان هیچ مقام رسمی دستگیری بچهها راتایید نکرده.
با توجه به این اخبار، خانوادهها به درب زندان اوین مراجعه کردند. درآن جا گفته شد بدون نامهی اجازهی ملاقات از طرف دادگاه انقلاب امکان ملاقات با دستگیرشدگان وجود ندارد.
پس از آن همگی به دادسرای دادگاه انقلاب واقع در خیابان معلم مراجعه کردند و پس از پی گیری های مکرر، مامورین دادگاه انقلاب اعلام کردند که اسامی این افراد را ندارند، پس هنوز بازجویی ها به اتمام نرسیده و پروندهی بچه ها هنوز دادگاهی نشده. گفتند بروید به منزلهایتان، خودشان خبرتان می کنند. دراین بین خبر خوشحال کنندهی برگزاری هر چه با شکوه تر مراسم 16 آذر در روز سه شنبه در دانشگاه تهران و در فضای خفقان آور نیروهای امنیتی، به رغم موج وحشیانهی دستگیری ها دلگرمی عمیقی به خانوادهها داد و آنها را در پی گیری وضعیت فرزندانشان که تحت فشار بودند مصمم تر کرد.
کم کم تعداد بیشتری از خانواده های زندانیان به هستهی اولیه ملحق می شدند و تعداد بیشتری به همراه هم به مراکز مختلف مراجعه می کردند.
خانوادهها در دو روز آینده یعنی چهارشنبه و پنج شنبه نیز هم چنان بین اوین و دادگاه انقلاب درحال رفت و آمدی بی نتیجه بودند و نگرانی آنها روز به روز فزونی می گرفت. عصر روز چهارشنبه خانواده ها با دکتر رزافشان ملاقات کردند و از ایشان تقاضای همکاری کردند و همان طور که انتظار می رفت، آقای زرافشان هم دست آنها را به گرمی فشرد و قول همکاری و مشاوره به آنها داد.
روز جمعه پس از مراجعهی مجدد به زندان اوین و پافشاریِ زیاد مبنی بر گرفتن اطلاع موثق از فرزندانشان، بالاخره زندان اوین به این خانواده های رنجور و خسته پاسخ داد که فرزندانشان در آن مکان مقدس بازداشت می باشند، و همهی آن ها ممنوع الملاقات هستند.سرانجام پس از یک هفته برای آن افراد سردرگم مشخص شد که فرزندانشان توسط کسی جز دولت جمهوری اسلامی ربوده نشده اند. و طبق درخواست یکی از زندانیان دختر مقداری پول برایشان ارسال شد.روز شنبه با مراجعهی مجدد به دادگاه انقلاب و سرو صدای زیاد در آن جا فردی از طبقات بالاتر آمد تا جواب این خانواده های نگران را بدهد. فردی که از طرف قاضی پرونده پاسخگو بود اعلام کرد: فرزندان شما تحت بازجویی هستند و ممنوع الملاقات و ممنوع التلفن هستند، و بازجویی ها ادامه خواهد داشت تا زمانی که کلیهی اطلاعات را از آن ها گرفته باشند، و امکان دارد برای گرفتن پاسخ یک سوال 91 روز هر کدام از فرزندانتان را در بازداشت نگه دارند زیرا قانون چنین حقی برای بازچوی خود قایل است. مادریکی از بچه ها که بسیار نارحت و از این پاسخ غیر مسولانه دادگاه منقلب شده بود با عصبانیت درخواست پاسخی روشن کرد. مامور دادگاه به ایشان گفت شما حق ندارید سر و صدا درست کنید، و او نیز جواب داد به قاضی پرونده بگویید بیاید سرِمن داد بزند، به من سیلی زند، ولی به من پاسخ دهد. ناراحتی او بیشتر افراد را شدیدا تحت تاثیر قرار داد، ولی فراموش کرده بودیم که جمهوری اسلامی از کسانی برای ادارهی امور استفاده می کند که نه مفهوم انسانیت نه مفهوم محبت نه مفهوم عشق را بدانند، کسانی که روزی به راحتی و با سربلندی ناب ترین فرزندان این آب و خاک را به مسلخ بردند و در همان حال با نهایت آرامش هم سر بر بالش می گذاشتند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر