دیروز بعد از ظهر، بیست و چهارم دی ماه بار دیگرشماری از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب توسط نیروهای ناشناس بازداشت شدند. این دانشجویان که جهت پی جویی آزادی دوستان دربند خود که بیش از چهل و پنج روز است در بازداشت به سر می برند دور هم جمع شده بودند، طی هجوم ماموران امنیتی دستگیر شده و به مکان نامعلومی منتقل شده اند وهنوز تعداد دقیق افراد بازداشت شده مشخص نیست. اسامی دانشجویان بازداشتی تا جایی که تاکنون خبردار شده ایم عبارت است از: آناهیتا حسینی، بیتا صمیمی زاد، محمد پورعبدالله، امین قضایی، سروش ثابت، سروش دشتستانی ،بیژن صباغ ،بهزاد باقری و مرتضی اصلاحچی
تاکنون از سرنوشت نامبرده گان هیچ اطلاعی در دست نیست و همانند سایر موارد از جانب نهادهای مسئول نیزهیچ گونه واکنش یا پاسخی دریافت نشده است. پس از دستگیری این دانشجویان، به خانواده های آنان هیچ گونه اطلاعی از وضعیت آنان داده نشده است و آنان در نگرانی و بی خبری کامل از فرزندان خود به سر می برند.
موج جدید بازداشت های دانشجویی نشان می دهد که نظامی گری و خفقان دردانشگاهها هم چنان ادامه دارد و نهادهای مسئول نسبت به خواسته های خانواده ها و مردم مبنی بر آزاد کردن دانشجویان در بند، بی اعتنا هستند. در عین حال، این امر ضرورت هم صدایی خانواده ها را دو چندان می کند، چرا که اگر این پیگیری های روزمره ی خانواده ها نبود همین ملاقات دیروز نیز حاصل نمی شد. از یاد نبریم که طی 45 روز گذشته خانواده ها به هر کاری که بتواند فرزندان آنان را هرچه سریع تر آزاد کند دست زدند: مراجعات چندین و چند باره به دادگستری کل تهران، دادسرای عمومی دادگاه های انقلاب، کمیسیون های متفاوت مجلس، قوه قضاییه، مجمع تشخیص مصلحت نظام و همین طور ملاقات با نماینده گان حقوق بشر اتحادیه اروپا، برخی از اعضای کانون نویسنده گان ایران، بسیاری از شخصیت های سیاسی و فعالین اجتماعی، ملاقات حضوری در منزل تنی چند از نویسنده گانِ به نام هم چون علی اشرف درویشیان و سیمین بهبهانی. و این موارد تنها بخشی از تلاش مادران ِ دانشجویان و سایر اعضای خانواده هاست در تلاش برای رساندن فریاد بی گناهی فرزندانشان و آزادی بی قید و شرط آنان.
هنوز گرمای دیدن فرزندانمان از وجودمان خارج نشده بود وهیجان یاد آوری لحظه به لحظه ی آن اوقات از یادمان نرفته بود، که ناگهان با فرود آمدنِ ضربهی نابهنگامِ دستگیریهایِ جدید، لبخند بر لبانمان خشکید. اشک شوق چشمانمان یخ زد و غم و اندوهِ بی پایان قلبمان را تسخیر کرد که آخر چرا؟ مثل این که نباید فراموش کنیم که پاسخِ کوچکترین ندایِ آزادی خواهی و برابری طلبی دراین سرزمین هم چنان ضرب و شتم و زندان و بند 209 است.
دست در دست هم تا آزادی کامل تمامی عزیزانمان از پای نخواهیم نشست.
۲ نظر:
سلام.. آرش پاكزاد آزاد شد ..
لينك مربوطه
http://mbulletin.blogfa.com/post-147.aspx
باز هم دستگیری و زندان
مجسم کنید مثلا اگر ناگهان در سوئد دولت و دم و دستگاه قضایی و پلیسی این کشور ، زن یا مرد بدبخت و بیچاره ای را بخاطر جرم یا گناه زنا در درون چاله ای که در میدان سرگل کنده اند تا سینه در خاک قرار دهند و یک وانت سنگ هم بیاورند تا شهروندان سوئدی بر دارند و به سر و کله آن بیچاره های کفن پوش بزنند ، چه میشد !؟ نصف سوئدی ها سکته می کردن و یا راهی بیمارستان می شدند و به یک ساعت نمی کشید که دمار از آن دولت و قوه قضائیه و پلیس در می آوردند .
ادامه در وبلاگ
ارسال یک نظر