Languages

English            فارسی            Français            Deutsch

فراخوان - Proclamation

فراخوان خانواده‌های دانشجویان دستگیر شده مراسم 16 آذر سال 86
درموج دستگیری های بی‌سابقه‌ی دانشجویی در آستانه‌ی روز 16 آذر(روز دانشجو) بیش از 30 تن از دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب دانشگاه‌های سراسرکشور بازداشت شده‌اند. شگفت این که 16 آذر که نماد مبارزه با رژیم وابسته‌ی شاهنشاهی و سلطه‌ی بیگانه بوده است از سوی جمهوری اسلامی نیز تحمّل نمی‌شود. آن چه امسال در روز دانشجو روی داد، تکرار همان صحنه‌هایی است که رژیم گذشته هر ساله در برخورد با جنبش دانشجویی ایجاد می‌کرد. گرامی‌داشت روز دانشجو سنت پنجاه و چند ساله‌ی جنبش دانشجویی ایران است و دانشجویانی که امسال به اتّهام برگزاری مراسمی ، با محوریت مخالفت با جنگ و تحریم، بازداشت شده‌اند در زمره‌ی شریف‌ترین فرزندان این آب و خاک‌اند. ما خواهان آزادی سریع و بی قید و شرط فرزندان اسیر خود هستیم.
کمیته‌ی پی جوی آزادی دانشجویان دربند

لیست اسامی امضا کنندگان فراخوان

*برای امضای این فراخوان نام خود را به آدرس seeking.committee@gmail.com بفرستید

Proclamation of the arrests on the University Students’ Day
On the threshold of the 16th of Azar (December 7) the University Students’ Day in Iran, more than 30 “Equality and Freedom-seeking Students” have been arrested. Surprisingly, 16th of Azar – the symbol of the struggle against dictatorship of the ex-imperial regime – is not tolerated by the Islamic Government either.What has happened during this ceremony – the main pivot of which was the opposition to war and sanction – is the repetition of the same scenes of the previous government.The commemoration of the University Students’ Day is the tradition of more than 50 years and the ones who have been arrested this year are the most honest children of our country. We want the unconditional and immediate release of our captivated students.
Seeking Committee for the Freedom of the University Students
to sign the petition send an email to the following address : seeking.committee@gmail.com *
Appel
Au seuil du 16 Azar (le 7 décembre), journée de commémoration des mouvements étudiants en Iran, plus de 30 activistes étudiants intitulés "partisans de l'égalité et la liberté" ont été arrêtés. Fait surprenant, 16 Azar, le symbole de la lutte contre la dictature impérial, n'est pas toléré par le gouvernement islamique non plus. Ce qui s'est-il passé au cours de cette cérémonie est la répétition des mêmes scènes de répressions qu'au temps de l'ancien régime. La commémoration de la journée des mouvements étudiants est une tradition de plus de 50 ans chez les libertaires de notre pays et ceux qui ont été arrêtés cette année sont les enfants les plus honnêtes de celles-ci. Nous demandons la libération immédiate et inconditionnelle de nos étudiants captivés.
Comité pour la libération des étudiants emprisonnés.
Signer la pétition en envoyant un mail à : seeking.committee@gmail.com

Familien der wegen Studententag am 07.12.2007 verhafteten Studenten biten um Unterstüzung
Vor dem Studnetentag am 07.12 sind über 30 Studenten, die für Freiheit und Gelichheit kämpfen, überall in Iran und während beispielosen Aktionen der Sicherheitskräfte, verhaftet worden.
Unglaublich! Der Studenttag, ein Symbol der Kampfes gegen das Schah-Regime, wird von der Islamischen Republik nicht geduldet!
Die Aktionen gegen die Studenten in diesem Jahr sind Widerholungen der Razzien gegen Studenten in der Schah Zeit.
Sie über 50 Jahren wird dieser Tag in Iran gefeirt. Die in diesem Jahr verhafteten Studenten wollten Versammlungen veranstalten und ihre Ablehnung gegen “Krieg und Sanctionen“ laut machen.
Sie gehören zu den ehrlichsten Kinder dieses Landes.
Wir verlangen die baldige und bedingslose Freilassung unserer inhaftierten Kinder.
freilassungsuchende Kommittee für verhaftete Studenten
Um diese Liste unter zu schreiben,Schiken Sie eine E-mail an : seeking.committee@gmail.com

گزارش شماره 12 از اقدامات خانواده ها

امروز یکشنبه 9/10/86 خانواده ها طبق تصمیمی که دیروز گرفتند، برای ملاقات با آقای سالاری کیا به دادسرای عمومی دادگاه های انقلاب رفتند. در آنجا پس از ساعتی انتظار و تحمل برخوردهای نامناسب مسولین دم در بالاخره موفق به دیدن وی شدند. پس از شرح ماوقع توسط خانواده ها و اقداماتی که تاکنون کرده اند و نیز بی اطلاعی از وضعیت فرزندانشان که موجب نگرانی بیش از حد آنها شده است، آقای سالاری کیا به آنها گفت که نامه ای خطاب به آقای حداد، تنظیم کرده و درخواست خود را در آن مطرح کنند. خانواده ها نیز همانجا نامه ای را تنظیم کرده وبه امضای همه رسانده اند. در این نامه آنها ابتدا شرحی از نحوه و زمان دستگیری فرزندانشان، بی خبری از وضعیت آنها در مدت این یک ماه داده و خواستار آزادی بی قید و شرط هر چه سریعتر عزیزانشان و دست کم دادن اجازه ملاقات با آنها شده اند. در پایان آقای سالاری کیا نامه را پاراف کرده و مهر و لاک نموده و به خانواده ها داده است تا آن را به آقای حداد برسانند.
خانواده ها دوباره سوار بر مترو برای چندمین بار پیاپی به دادگاه انقلاب رفتند تا نامه را به آقای حداد برسانند. با در دست داشتن نامه، یکی از مادران توانست برای اولبن بار پس از گذشت یک ماه، بالا برود تا آقای حداد را ببیند (تا پیش از این خانواده ها تنها از طریق تلفن و از طبقه همکف توانسته بودند با بازپرسی شعبه 2 تماس بگیرند.). البته همانطور که انتظار می رفت وی تنها توانست نامه را به آقای فلاح، رئیس دفتر وی بدهد و به او گفته شد که آقای حداد نیستند. مادر این دانشجوهمچنین در مورد وضعیت پرونده ها پرسیده بود و به وی گفته شد که پرونده ها هنوز نیامده است.
خانواده ه های دانشجویان دربند، فردا دوشنبه برای پیگیری نامه خود مجددا به دادگاه انقلاب مراجعه می کنند.
آنها همچنین مطابق هر دوشنبه و برای چهارمین هفته به زندان اوین می روند، تا در صورت نگرفتن ملاقات دست کم پول یا لباس برای عزیزان خود بفرستند و به این ترتیب حضور خود را به آنها اعلام کنند.

گزارش شماره 11 از اقدامات خانواده ها

امروز شنبه 8/10/86، مقارن با عید غدبر، خانواده های دانشجویان، که با وجود پیگیریهای هر روزه ی خانواده هایشان هنوز در زندان های انفرادی اوین به سرمی برند، در مقابل زندان اوین جمع شدند. خانواده های دانشجویان که تعداد آنها حدود 20 نفر بود، صبح امروز و در پی سکوت آقای محمدی و بی جواب گذاشتن خانواده ها در مورد وعده های ملاقاتی که برای عید غدیر داده بودند، در مقابل زندان اوین گرد هم آمدند. آنها خواستار پاسخگویی مسوولین در مورد این بازداشتهای طولانی، بدون دادن اجازه تماس تلفنی و ملاقات؛ و عدم پاسخگویی صریح مسوولین در مورد وضعیت افراد بازداشتی بعد از گذشت قریب به یک ماه بودند.
پس ازمدتی آقایی که از داخل زندان خارج شده بود و به گفته برخی خانواده ها مسوول بند 209 بود، به سمت خانواده ها آمد. البته وی خود این قضیه را نفی می کرد و گفت که این بند به آنها ارتباطی ندارد. وی همچنین به خانواده ها گفت که امروز تعطیل است و هبچ کس برای پاسخ گویی نیست و بهتر است که آنها هم بروند و در این هوای سرد نایستند.
اما خانواده ها به جای ترک محل از سربالایی خاکی دم در اوین بالا رفتند و همگی در مقابل در اصلی اوین ایستادند و با کوبیدن به در و فراخواندن سرباز وظیفه از وی خواستند که با یک مقام مسوول تماس بگیرد.پس از مدتی انتظار، آقایی که خود را جانشین رئیس زندان معرفی کرد، در جمع خانواده ها حاضر شد. یکی از مادران توضیح داد که این خانواده ها برای چه آنجا هستند ودر این روز تعطیل و در این هوای سرد به دنبال چه آمده اند. مسوول مربوطه هم مانند سایرین گفت که مسوول بند عمومی است و امروز تعطیل است و بجز چند افسر نگهبان هیچ کس در بندها نیست. وی در مقابل اعتراض خانواده ها و بویژه برخی که فرزندانشان هنوز با گذشت حدود یک ماه با منزل تماس نگرفته اند، گفت که آنها هم نمی توانند کاری کنند.وی افزود که الان هم تلاش کرده که با مسوولین تماس بگیرد اما نتوانسته است. وی در پاسخ به اعتراضات پیوسته و خشم خانواده ها گفت که این مسأله به آقای مرتضوی مربوط می شود و آنها باید به رئیس دفتر وی آقای سالاری کیا، که رئیس امور زندانها هم هست، مراجعه کنند.
امروز برخلاف وعده های مسولین هیچ قرار ملاقاتی به خانواده ها داده نشد. حتی یک تماس تلفنی هم با آنها گرفته نشد. امروز با گذشت نزدیک به یک ماه از دستگیریها و با وجود مراجعات مکرر خانواده ها به هر شخص و نهاد دولتی، هنوز بیش از 7 تن از دانشجویان حتی کوچکترین تماسی با خانواده های خود نگرفته اند. با این حال و با وجود بی اعتمادی به حق خانواده ها نسبت به مسوولین، آنها همچنان با عزمی راسخ و با احترام به عقاید فرزندانشان در راه آزادی آنها از پای نمی نشنینند.

فردا یکشنبه 9/10/86 خانواده ها یه دفتر آقای سالاری کیا (در میدان ارگ) می روند تا صدای خود را به وی و به آقای مرتضوی، دادستان کل استان تهران، هم برسانند و از وی در مورد این بازداشتهای طولانی وغیرقانونی و وضعیت فرزندانشان توضیح بخواهند. خانواده ها خواهان آزادی هر چه سریعتر عزیزانشان هستند.

نامه رسیده

و اینک حکایت 43 نفر (70 سال پس از 53 نفر)

70 سال گذشت از دورانی که رضا شاه، گروهی از روشنفکران جوان و میان سال مارکسیست ایرانِ آن زمان را بازداشت کرده و به حبس بلند مدت محکوم کرد. گروهی که بعدها به نام 53 نفر ملقب گشت و نظامی که در تاریخ به خاطر برخوردهای این چنینی، نظام استبداد و دیکتاتوری نام گرفت.

شاید این نخستین سرکوب از سرکوبهای استبدادی بدان شکل مشخص، با آن حجم از افرادی با گرایشات سیاسی و فکری خاص بود که در تاریخ ایران اتفاق می افتاد. 53 نفری که به جرم روشنفکری محکوم می شدند.

پس از آن جریان و سقوط رضاشاه و سپس ظهور و سقوط فرزند دیکتاتورش محمدرضا شاه، فریاد آزادی خواهی جامعه ایران که با ریخته شدن خون بسیاری از آنان همراه بود، به ظهور جمهوری اسلامی انجامید. حکومتی که با داعیه بسترسازی جامعه‌ای آزاد و مستقل( با شعار استقلال، آزادی) بر سر کار آمد، و همراه با آن فریاد دیکتاتوری و استبدادی بودن حکومت های پیشین راسر می داد، و نیز این که ایران آزادترین کشور دنیاست و...... لیکن همین حکومت ما را با حکایتی مشابه آن چه 70 سال پیش با نام سرکوب رضاخانی انجام گرفت رودرو ساخته است: حکایت( یا حماسه) 43 نفر.

43 نفر دانشجوی آزادی خواه و برابری طلبی که به جرم فریاد زدن انسانیت در روزی که متعلق به خودشان است، بازداشت شده و در این بین دانشجویان ساکن تهران به زندان اوین منتقل شدند. حال به سرعت این پرسش در ذهن شکل می گیرد: آنانی که بر طبل دیکتاتوری بودن رضاخان می ‌کوبند چقدر آزادی نصیب جامعه کرده‌اند که پس از 70 سال همان حکایت سرکوب را تکرار می کنند؟

این قصه تکرار سرکوب آزادی‌های فکری و سیاسی در ایران تا به کی و تا چه حکومت‌های دیگری ادامه خواهد یافت؟

قطعاً پاسخ به این پرسش به میزان انسجام و اتحادِ گروه‌ها و قشرهای روشنفکری سیاسی جامعه و نیز عموم مردمی که دغدغه‌ی آزادی خواهی و برابری طلبی دارند بر می گردد که چه پاسخی به سرکوب‌های این چنینی بدهند، چرا که سکوت در این گونه مواقع عملاً به معنای تایید این گونه برخوردهاست.

شعری از روزبه صف شکن

رهاورد ِسفري تلخ ، با طعمي گس در دهانت ،

تني زخم و همه خشم

خاموش ِ خشونتي ناگزير بر بند بند ِ وجودت .

جنيني کال در زهدان عشق و شور

که به سقطي ناباورانه اش نشستند

به باورِ گناهي بي فرجام ،

و چنين شد !

و دردي پيچنده در کلاف هاي استخواني ِپيکرت

آن گاه فزوني گرفت

که تو دانستي

در اين ميانه آنچه فرجامي است را

مي بايدت تنها بر دوش کشي ،

چون بغضي نمناک که مي فشرد گلويت را

يا چون حجم سنگين زمان بر گونه هايت

که اشک هايت را نيز در رقص لرزانشان

نشان ممنوع مي زد .

و آنچه بر جاي مي ماند

کالبد بي جان ِ تو بود

مصلوب ب ديواره هاي سنگين خاطراتت

تنها رها شده در آغوش باد .

در گوشَت

شبانسرود خوف و خروارها دروغ

و راستي براي به ديده آمدنت

به راستي چه کم !

از دست ها و پاهايت

گلميخ هاي سُربين از تعهدي خام روييده بود

و از شيار زخم هايت

خونابه هاي شک چه سان که روان بود .

در قفايت

ديواره اي سرد

بر آمده از سنگ سخت رسالتت

به زندگاني ات وا مي داشت

و در برابرت

مِهي غليظ و کور

تا هيچ ديده اي را به آشنايي در نيابي ،

چرا که فغان و دردت را

ديگر در اين ميانه

بر هيچ کس نشاني نمانده بود ،

نه بر مرده اي ،

نه بر زنده اي ،

نه اکنون ديگر بر زخم زننده اي !

آن روز که تازيانه اي

بافيده از رشته هاي پولادين اراده ات را

چنان سخت بر پيکر ارزوهايت فرو مي نشاندي

که مي راند از تو

شوق هر عشق ديگر را ،

آن روز که ورزايي سترگ در درونت

بر بگسليدن اين زنجيرهاي کهنه را

از درون ماغ بر مي کشيد

و تورا توان ِ شنيدن ِزادمان حلقوم ِخسته اش نبود ،

مي بايدت در ميافتي

آن آني را

که در درون خويش

پس خواهي نشست بي کس و تنها

بر فراخناي تالار ذهن ِبه باورِ نامردمي خميده ات .

تالاري متروک

با سقفي کوتاه ،

ايستاده بر چهار ستون سنگي ِ فرتوت

که بر هر ديوارِ فروريخته اش

نقش خاطره اي بود از خداياني مست

در بزم بسيط شبانه شان

که دمي مستي زسر فرو نگذاشتند

تا آني

جامي نيز

از جان مايه ي حزين حقيقت به کام کشند .

o

و اينک آني که چنين گذشت ؛

برابرت را بپاي ،

يقين بدار ،

هم اوست .

شعر شماره ی 10 از کتاب "گلمیخ های سربین"، اثر روزبه صف شکن، انتشارات آیینه جنوب، 1384

برای دانشجویان آزادی خواه و برابری طلبِ دربند

سرمای زمستان را

در جست و جوی دو واژه ی مکمل

ندیدن خانواده را

در جست و جوی دو واژه ی مکمل

نه! به حریر خواب را

در جست و جوی دو واژه ی مکمل

تنهایی و تنها دیوار را

در جست و جوی دو واژه ی مکمل

فراغت اجباری از تحصیل را

در جست و جوی دو واژه ی مکمل

آری! همه را

با آغوش باز می پذیری

تنها برای دو واژه ی مکمل

آزادی

و برابری

دیدار خانواده های دانشجویان دربند با علی اشرف درویشیان



پس از خیر مقدم از طرف شهناز(همسر علی اشرف درویشیان) که با مهربانی و گشاده رویی می خندد وقتی از در به سمت راست می پیچی تازه می فهمی چرا روی مقوای بزرگ کنار در نوشته شده بود: "لطفا بابا را نبوسید" و زیر آن "با تشکر" را در یک قلب نوشته بودند.

تا شهناز خانواده های دانشجویان دستگیر شده را به سمت چند مبل و صندلی موجود که تعدادشان کافی نیست هدایت کند نویسنده‌ی سالهای ابری با کمک عصا در حالی که دستِ چپش به گردن آویزان بود،کاملا از جا برخاسته است.

کاری که باعث می شود شهناز شتابان به سوی او خیز بردارد. "پس چرا پا شدی؟". و رو به جمع حاضر می گوید: "تا به حال این کار را نکرده. آخه ممکنه آسیب ببینی."

علی اشرف درویشیان خیره نگاه میکند سری تکان میدهد ولی تا ورود آخرین نفر همچنان ایستاده باقی می ماند. با صدایی که به سختی شنیده می شود خوش آمد می گوید.

چون خانواده ها تازه از مجلس و دادگاه انقلاب آمده اند و همه نتوانسته اند در هر دو جا حاضر باشند با هم حرف می زنند و اطلاعاتشان رابا هم ردو بدل می کنند. گویی حضور این عزیزِ آرامی را که برای قوت گرفتن به دیدنش آمده اند فراموش می کنند. امروز به آنها گفته اند که کاری نکنید که پرونده ها به خانواده ها هم کشیده شود. حال آن که رفته بودند پیش رییس کمیسیون اصل نود مجلس از آزادی فوری فرزندانشان بشنوند چیزی را که به همراه نزدیک سه هزار نفری که فراخوان آنها را امضا کرده بودند از همان ابتدا خواسته بودند. شروع می کنند این ها را انتقال بدهند به او که با چهره ای استخوانی به آنها نگاه میکند. شاید بر خلاف انتظارشان اما، مردِ همیشه ایستاده می زند زیر گریه.مادرش وقتی کودکی بیش نبود و از صحنه شلاق زدن سربازها هق هق گریه اش بلند شده بود به او تشر زده بود که: "آخر مگر برادر پدرت است که برایش گریه می کنی؟". اما ظاهرا تشرهای دوران کودکی بر نویسنده و معلم امروز بی تاثیر بوده است. چون گریه اش خیلی طول می کشد.

شهناز که تلاش می کند او را آرام کند خودش هم با او همنوایی میکند در گریه. مادرها به آن دو دستمال می دهند. به نظر می رسد این زن و مرد هم چنان دردِ خلق برایشان نه درد برادر که درد خودشان است.

مادری با لبخندی دژم می گوید:"دوست نداشتیم شما را متاثر کنیم. ما خیلی افتخار می کنیم شما رو تونستیم بیینیم."

یکی دیگر می گوید "چه بخواهید چه نخواهید همه آن بچه ها و همین طور ما فرزندان فکری شما هستیم،هنوز دیری نیست که داستانهای شما را برای همین بچه‌هایِ دربند شبها می خواندیم تا بخوابند". همان مادری که دژم می خندید با همان لبخند می پرسد: حالا ما دارا ییم یا ندار؟ جواب می شنود:" هم دارا ییم و هم ندار . نویسنده تا واقعاً خودش را نگذارد جای مردم نمی تواند بنویسد. من حال شما را می فهمم. ظلم هست ستم هست اما باید ایستادگی کرد. خیلی شجاع اند این بچه ها. من به شما و بچه هاتون افتخار می کنم. در همین وزارت ارشاد الان هستند کسانی که در عمرشان یک داستان پنج صفحه ای هم ننوشته اند اما می آیند و نظر میدهند مثلا در مورد رمان ده جلدی دولت آبادی. من یه موقعی سومین بار بود که دستگیرم کرده بودند بردندم کمیته.طرف گفت باز تو آمدی، دست بردار نیستی؟" و با این جمله گویا آن صحنه را مجسم کرده باشد لبخندی بر چهره اش نقش می بندد. گویی همه از این لبخند خوشحال می شوند که شلیک خنده فضای هال خانه را که به جز همین مبل ها و تلویزیونی کوچک چیزی در آن نیست پر میکند. و انگار او هم ترغیب می شود بیشتر بگوید:

"ازهمان ده دوازده سالگی عاشق مطبوعات کتاب و اینها بودم. دو تا خاطره براتون بگم. کرمانشاه زمستونا سرد بود. تا سیزده بعد از عید کرسی رو جمع نمی کردن. من درازکشیده بودم زیر کرسی.داشتم کتاب می خوندم. پدرم گفت پاشو برام آب بیار. کتاب به دست رفتم براش آب آوردم. وقتی دادم لیوانِ پر رو بهش کمی ریخت رو دستش گفت اون چیه دستت؟ اومدم بگم کتابه یه پس گردنی بهم زد و گفت تو حواست به آبه یا به کتاب؟

یه بار دیگه یه مجله ای اون موقع ها در می اومد به اسم ترقی من وا میایستادم دم روزنامه فروشی در که میاومد می گرفتم بدو می اومدم خونه که بخونم. یه روز که نفس زنان رسیدم خونه پدرم گفت چته؟ گفتم هیچی من به عشق ترقی اومدم خونه.پس از دریافت یک پس گردنیِ دیگه، در اومد که: احمق تو باید به عشق خدا بیایی خونه به عشق ترقی اومدی خونه؟"

اما ظاهرا داستان نویس بزرگ از علاقه جمع به وجد آمده بود، چون پس از لحظه ای درنگ ادامه داد: "خیلی که ما بچه بودیم پدرم ما را مجبور کرد علاوه بر مکتب، درس دینی هم بریم: ما سه تا برادر بودیم سه تا کلاه برایمان داده بود بدوزند که روی آنها نوشته شده بود بسم الله الرحمن الرحیم و یادمان می د ادند مثلا از بر کنیم که: ز بسم الله نبود بهتر کلاهی بنه بر سر برو هر جا که خواهی. و یا این که : اول مطلع دیوان اسرار قدیم هست بسم الله الرحمن الرحیم" !!!!!

پس از چندی که از خاطراتِ قدیم تعریف کرد با همراهی و یادآوری های شهناز، در موردِ وضعیت کنونی و شرایطی که جامعه به آن گرفتار بود صحبت کرد. او می گفت: گرفتاری بچه‌ها به خاطر: نظام سرمایه داری است، ارزش افزوده‌ای که از تلاش همین خلق حاصل می شود.نظام سرمایه داری ایران که بخشی از نظام سرمایه داری جهانی است ، الان عنان گسیخته در حال تاخت و تاز است.

پس از لختی سکوت ،وقتی فراخوان آزادی دانشجویان را به آنها نشان دادند هردو بی درنگ آن را امضاء کردند.

درنهایت خانواده ها با تشکر از میهمان نوازی این زن و مرد مهربان خانه را ترک کردند.

میهمانی کوتاهی بود و خیلی حرفها ناگفته ماند، قرارشد دفعه‌ی بعد پس از آزادی بچه های دربند، با آنها پیش شان برویم.

تجمع اعتراضی در مقابل زندان باستیل

در حمایت از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در بند دانشگاه های ایران

بیست و هشتم دسامبر

از ساعت هفده الی نوزده

در میدان “باستیل”

سه هفته از برگزاری مراسم ١٦ آذر می‌گذرد و بیش از چهل تن از دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب دانشگاه‌های سراسرکشور همچنان در بازداشت بسر می‌برند.

از این روی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاه های ایران روز جمعه ٢٨ دسامبر برابر با ٧ دی ماه را بعنوان روز جهانی اعتراض به دستگیری دانشجویان در ایران اعلام کرده‌اند.

در این راستا و در جهت اطلاع اذهان عمومی و حساس کردن جوامع بین‌المللی ما جوانان ایرانی آزاد- پاریس در کنار انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران دست به تظاهرات ایستاده‌ای خواهیم زد.

جوانان ایرانی آزاد- پاریس
بیست و ششم دسامبر دو هزار و هفت

Manifestation à Paris

Journée de soutien Internationale aux

Etudiants emprisonnés en Iran

Vendredi 28 décembre 2007

Place de la Bastille à 17H00

Trois semaines après la cérémonie de commémoration du mouvement étudiant de 16 Azar (7 décembre), une quarantaine d’étudiants qui avait participé au rassemblement, sont encore dans les geôles du régime théocratique Iranien.

C’est ainsi que le collectif des familles des étudiants captifs appelle à une journée de mobilisation International le vendredi 28 décembre 2007.

Dans ce cadre, pour informer et mobiliser la communauté internationale sur le sort de ces étudiants, nous appelons les consciences progressistes à venir manifester ce jour là aux cotés du collectif des jeunes iraniens libres et de l’ ADPOI.

Collectif des jeunes Iraniens Libres

Paris, Le 26/12/2007

آرش پاکزاد در انتظار آزادی؟! یا ...

در پی تماس تلفنی دادستان بابل با خانواده آرش پاکزاد و اعلام اینکه آنها می توانند با آوردن وثیقه وی را آزاد کنند، خانواده آرش با در دست داشتن سند به آنجا مراجعه کرده اند. پس از انجام مراحل اداری و تأئید سند، و مراجعه به بازداشتگاه به آنها گفته شده که در فلان خیابان منتظر بمانند. پس از ساعتی انتظار، خانواده وی جویای وضعیت شده اند و مجددا به آنها گفته شده که به فلان میدان بروند و منتظر بمانند. اما پس از چند ساعت انتظار در هوای سرد هیچ خبری نشده است. خانواده وی دوباره وضعیت را جویا شده اند و با این پاسخ بی رحمانه مواجه شده اند که امروز دیگر ساعت اداری پایان یافته و بهتر است که آنها هم بروند. ظاهرا شکنجه های روحی خانواده ها نیز همزمان با آزار دانشجویان در بند بخشی از برنامه ی مسوولان در رابطه با این پرونده ها است. آرش پاکزاد هنوز در بازداشتگاه است.

تماس علی سالم با خانواده اش

علی سالم پس از گذشت بیش از سه هفته از دستگیریش، دیروز برای اولین با خانواده خود تماس گرفت و از سلامت خود خبر داد.
نسیم سلطان بیگی، ایلناز جمشیدی و انوشه آزادبر نیز به ترتیب طی دو روز گذشته و امروز با خانواده های خود تماس گرفته اند. ظاهرا همه آنها وضع روحی خوبی داشته اند و گفته اند که وسایلی که برایشان فرستاده بودند به آنها رسیده است.